امام حسن عسکری (ع)
-
امام حسن عسکری (ع)
انتشارات > کتابهمشهری - یازدهمین پیشوای شیعیان جهان امام حسن عسکرى (ع) در روز ربیعالاخر سال 232 هجری یعنی نزدیک به دو قرن و نیم پس از هجرت جدش رسول الله (ص) به مدینه؛ در این شهر مقدس پا به عرصه حیات گذاشتند
- درحالی که عباسیان به اسم اسلام بر مسلمانان حکومت کرده و ظلمها بر امت اسلام روا میداشتند.
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه میفرماید: مشهور آن است که روز ولادت امام حسن عسکرى (ع) جمعه هشتم ربیعالثانی در شهر مقدس مدینه بوده است. نام مادر آن امام گرامی را حدیثه، سوسن و سلیل گفتهاند، او در نهایت پارسایی و تقوی بوده و از بانوان عارفه و صالحهای بود و چنان لایق شده بود تا حجّت حق را در دامان خود پرورش دهد. در وصف وی گفتهاند؛ هنگامی که در موطن خود بود بسیار محترم و پس از شهادت فرزندش امام حسن عسکرى ع پناه و دادرس شیعیان بود. این بانوی پرهیزکار در سفر امام عسکری به سامراء در کنار آن حضرت بود و در همان جا نیز از دنیا رفت.
آن حضرت دارای القاب و کنیه های زیادی بودند که معرفترین آنها عسکری است و چون امام حسن عسکرى (ع) در سامرا در محلهای نظامی به نام عسکر سکونت داشت آن حضرت را عسکری نامیدند.
یکی دیگر از القاب آن حضرت ابن الرضا میباشد اسم شریف آن بزرگوار حسن، کنیهاش ابومحمد، القابش: الزکی، الصامت، الهادی، الرفیق، النقی و العسکری است - دوران امامت
- دوران امام حسن عسکرى (ع) همانند اجداد مطهرشان شاهد جنگها و ناملایمات جهان اسلام بود که نتیجة حکومت غاصبان از جمله عباسیان بوده است.
دورة امامت آن حضرت مقارن با قدرت ظاهری دولت عباسی بود و در این دوران خلفای عباسی به دلیل جایگاه والای ایشان از معاشرت آن حضرت با دیگر افراد جلوگیری میکردند. - دوران امامت امام حسن عسکرى عبا سه تن از خلفای عباسی به نامهای معتز بالله؛ مهتدی، و معتمد مقارن گردید. در این میان معتز بیشتر از دیگران نسبت به امام حسن عسکری کینه می ورزید و دستور قتل آن حضرت را صادر کرد، اما امام با علم امامت خود فرمودند که این واقعه روی نمیدهد و تنها سه روز بعد معتز از خلافت عزل شد و به قتل رسید. بطور کلی دوران عمر شریف امام حسن عسکری به سه دوره تقسیم میگردد: دورة اول به مدت 12 سال که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت، دورة دوم 10 سال قبل از امامت که در سامراء بودند ودورة سوم 6 سال دورة امامت ایشان.
از جمله مسائل دوران امامت حسن عسکرى ع این بود که از طرف خلفای عباسی اموال شیعیان به دست افرادی میافتاد که دشمن آلمحمد بودند تا بدینوسیله نهضتهای شیعه تقویت نشوند و خلفاى عباسى از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمىکردند. - این فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسکرىع در سامراء به اوج خود رسید و شدت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامراء) مىزیستند، با عمر کوتاهى به شهادت رسیدند یعنی امام جوادع در سن 25 سالگى، امام هادىع در سن 41 سالگى و امام عسکرىع در سن 28 سالگى و این حاکى از شدت فشارها و صدمات رسیده از سوی حاکمان وقت بر آنها بود.
ولى در این میان، فشارها و محدودیتهاى زمان امام حسن عسکرىع، به دو علت، از زمان دو پیشواى دیگر بیشتر بود زیرا در زمان ایشان شیعه به یک قدرت عظیم در عراق و جهان اسلام تبدیل شده بود و همة مردم مىدانستند که این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حکومت هیچیک از عباسیان را مشروع و قانونى نمىدانند، بلکه معتقد هستند امامت الهى در فرزندان علىع باقى است که در آن زمان شخصیت ممتاز خانوادة رسولالله ص، امام حسن عسکرى (ع) بود - خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مىدانستند مهدى موعود که تار و مار کننده کلیة حکومتهاى خودکامه است، از نسل حضرت عسکرى (ع)خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند. فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوقالعاده شدید بود و از هر طرف وی را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. دربار عباسى به قدرى از امام وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه معتز امام را بازداشت و زندانى کرد و حتى به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، ترکان، خود او را به هلاکت رساندند پس از او مهتدى نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او شوریدند و وى را به قتل رساندند.
«.... چون هرچه که دوران ائمه به دوره امام عصرع نزدیکتر مىشد کار بر آنها سختتر مىگردید. از زمان «معتصِم» مرکز خلافت از بغداد به سامرّا منتقل شد. مدتى آنجا بود و سپس دو مرتبه به بغداد برگشت. علتش هم این بود که لشکریان معتصم خیلى به مردم ظلم مىکردند، و مردم شکایت کردند و ابتدا معتصم گوش نکرد ولى بالاخره هرطور بود راضىاش کردند و او براى اینکه سپاهیان از مردم دور باشند مرکز را به سامرّا منتقل کرد.
امام عسکرى اجباراً در سامرّا به سرمى بردند، در محلى که به نام «العسکر» یا «العسکرى» نامیده مىشد، یعنى محلى که محل سپاهیان و درواقع پادگان بود؛ یعنى خانهاى که در آن زندگى مىکردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر. - ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند (پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند که از دنیا رفتند) و دورة امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادى نداشتند، اگر هم احیانا رفت وآمدهایى مىشد.
امام عسکرىع به جلالت و هیبت و رُواء به اصطلاح، ممتاز بودند یعنى اساساً عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوى بود که هرکس که ایشان را ملاقات مىکرد تحت تأثیر آن سیما قرار مىگرفت قبل از اینکه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزى بفهمد. وقتى که سخن مىگفتند و دریاى موّاجى شروع مىکرد به سخن گفتن، دیگر تکلیفش روشن است. در بسیارى از حکایات و روایات این قضیه کاملاٌ مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهى به زندان مىبردند وقتى که با حضرت روبرو مىشدند وضع عجیبى داشتند، نمىتوانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند...
علت عمده این که اینقدر امام شدید تحت نظر بود این بود که این مطلب شایع بود و مىدانستند که مهدى امت از صُلب این وجود مقدس ظهور مىکند. همان کارى که فرعون با بنىاسرائیل مىکرد که چون شنیده بود کسى از بنىاسرائیل متولد مىشود که زوال مُلک فرعون و فرعونیها به دست او خواهد بود پسرهاى بنىاسرائیل را مىکشت و فقط دخترها را زنده نگه مىداشت و زنهایى را مأمور کرده بود بروند در خانههاى بنىاسرائیل و ببینند کدام زن حامله است و هر زنى را که حامله بود تحت نظر بگیرند، عین این کار را دستگاه خلافت با امام عسکرىع انجام مىداد. - چه خوب مىگوید مولوى:
حمله بردى سوى دربندان غیب تا ببنـدى راه بر مـردان غیب - این احمق فکر نمىکرد که اگر این خبر راست است مگر تو مىتوانى جلوى امر الهى را بگیرى؟! هرچند وقت یک بار مىفرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصاً وقتى که امام از دنیا رفت، چون گاهى مىشنیدند که حضرت مهدى متولد شدهاند.
- راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیدهاید که خداى متعال ولادت این وجود مقدس را مخفى کرد و در حین ولادت کمتر کسى متوجه شد. ایشان شش ساله بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند. در دوران کودکى، شیعیان خاص از هرجا که مىآمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه مىدادند، ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما این خبر بالاخره پیچیده بود که پسرى براى حسن بن على عسکرى متولد شده است و او را مخفى مىکنند. گاهى مىفرستادند به خانه حضرت که این بچه را به خیال خود پیدا کنند و بکشند و از بین ببرند، ولى کارى که خدا مىخواهد مگر بنده مىتواند بر ضد آن عمل کند؟! یعنى وقتى قضاى حتمى الهى در یک جا باشد دیگر بشر نمىتواند کارى در آنجا بکند. بعد از وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت، مأمورین ریختند خانه امام را تفتیش کامل کردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند که تمام زنها، کنیز و غیرکنیز را تحت نظر بگیرند، ببینند آیا حاملهاى وجود دارد یا نه؟
- یکى از کنیزان را احتمال دادند که حامله باشد. او را بردند تا یک سال نگاه داشتند، بعد فهمیدند که اشتباه کردهاند و چنین قضیهاى نبوده است.
- وجود مقدس امام عسکرى مادرى دارد به نام «حُدَیْث» که به لقب «جدّه» معروف است. چون جدّه حضرت حجّت (عجّل اللَّه تعالى فرجه) بودند ایشان را «جدّه» مىگفتهاند. زنهاى دیگرى هم در تاریخ هستند که به اعتبار اینکه شهرتشان به اعتبار نوهشان است اینها را «جدّه» مىگویند... این زن بزرگوار به نام «جدّه» معروف شد. ولى تنها جدّه بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیتى دارد که نوشتهاند... بعد از امام عسکرى مفزع الشیعه بود یعنى ملجأ شیعه این زن بزرگوار بود. قهراً در آن وقت ـ چون امام عسکرى بیست و هشت ساله بودهاند که از دنیا رفتهاند، على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب کنیم ـ زنى بین پنجاه و شصت بوده است. اینقدر زن باجلالت و باکمالى بوده است که شیعه هر مشکلى برایش پیش مىآمد به این زن عرضه مىداشت.
مردى مىگوید به خدمت عمّه امام عسکرى حکیمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ایشان صحبت کردم راجع به عقاید و اعتقادات مسأله امامت و غیره. ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به امام عسکرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست که الآن مستور و مخفى است. گفتم حال که ایشان مخفى هستند اگر ما مشکلى داشته باشیم به چه کسى رجوع کنیم؟ گفت به جدّه رجوع کنید. گفتم: عجب! آقا از دنیا رفت و به یک زن وصیّت کرد؟! فرمود: امام عسکرى همان کار را کرد که حسین بن على کرد. - حضرت امام حسین وصىّ واقعىاش و وصىّ او در باطن على بن الحسین بود ولى مگر بسیارى از وصایاى خودش را در ظاهر به خواهرش زینب سلام اللَّه علیها نکرد؟ عین این کار را حسن بن على العسکرى کرد. وصىّ او در باطن این فرزندى است که مخفى است ولى در ظاهر که نمىشد بگوید وصىّ من اوست. در ظاهر وصىّ خودش را این زن باجلالت قرار داده است....»
- ابعاد فعالیت امام عسکرى (ع)
- امام عسکرى، با وجود همة این فشارها و کنترلها و مراقبتهاى بىوقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامى انجام مىداد که مىتوان آنها را بدینگونه خلاصه کرد:
- 1- کوششهاى علمى در دفاع از آیین اسلام و رد اشکالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشة صحیح اسلامى و تربیت شاگردان متعهد و عالِم.
گاهى چنان مشکلات و تنگناهایى براى مسلمانان پیش مىآمد که جز آن حضرت کسى از عهدة حل آنها برنمىآمد. امام در اینگونه مواقع، در پرتو علم امامت، با تدبیری فوقالعاده، بنبست را مىشکست و مشکل را حل مىکرد. براى این مطلب مىتوان یک نمونه را ذکر کرد: - یک سال در سامراء قحطى سختى پیش آمد. «معتمد»، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به مصلا رفتند و دست به دعا برداشتند، ولى باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق»، بزرگ اسقفان مسیحى، همراه راهبان به صحرا رفت. یکى از راهبان هر وقت دست خود را به سوى آسمان بلند مىکرد بارانى درشت فرو مىبارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد و آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیارى از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را که زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند! امام فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سهشنبه به صحرا بروند.
خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمىخواهند، چون به قدر کافى باران آمده است، بنابراین به صحرا رفتن چه فایدهاى دارد؟ امام فرمود: براى آنکه انشاءالله تعالى شک و شبهه را برطرف سازم. - خلیفه فرمان داد پیشواى مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکرىع نیز در میان جمعیت عظیمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان براى طلب باران دست بسوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینى را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوانی از استخوانهاى آدمى یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچهاى پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن! راهب این بار نیز دست به آسمان برداشت، اما ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید: این استخوان چیست؟ امام فرمود: این استخوان پیامبرى از پیامبران الهى است که از قبور برخى پیامبران برداشتهاند و استخوان هیچ پیامبرى ظاهر نمىگردد جز آنکه باران نازل مىشود. خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام مىفرماید.
- این حادثه باعث شد که امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومى بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده کرده و آزادى یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد.
- 2- ایجاد شبکة ارتباطى با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین و اعزام نمایندگان و ارسال پیامها
- در زمان امام حسن عسکرىع تشیع در مناطق مختلف و شهرهاى متعدد گسترش و شیعیان در نقاط فراوانى تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، مدائن، خراسان، یمن، رى، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره از پایگاههاى شیعیان بشمار مىرفتند و در میان این مناطق، به دلائلى، سامراء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژهاى برخوردار بود. گستردگى و پراکندگى مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ایجاب مىکرد تا پیوند شیعیان را با حوزة امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوى دیگر برقرار سازد، و از این رهگذر، آنان را از نظر دینى و سیاسى رهبرى و سازماندهى کند.
- این نیاز، از زمان امام نهم احساس مىشد و شبکة ارتباطى وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مىشد.این برنامه در زمان امام عسکرىع نیز تعقیب گردید و به گواهى اسناد و شواهد تاریخى، امام نمایندگانى از میان چهرههاى درخشان و شخصیتهاى برجستة شیعیان، برگزیده و در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همة مناطق زیر نظر داشت از میان این نمایندگان، مىتوان از «ابراهیم بن عبده»، نمایندة امام در «نیشابور»، یاد کرد.
- 3- فعالیتهاى سرى سیاسى با وجود تمامى کنترلها و مراقبتهاى حکومت عباسى
امام عسکرىع بهرغم تمامى محدودیتها و کنترلهایى که از طرف دستگاه خلافت به عمل مىآمد، یک سلسله فعالیتهاى سرى سیاسى را رهبرى مىکرد که با گزینش شیوههاى بسیار ظریف پنهانکارى، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور مىماند. در این زمینه نمونههاى فراوانى به چشم مىخورد که یک مورد آن را به جهت اهمیت مطرح میشود: - 1- «عثمان بن سعید عمرى» که از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، زیر پوشش روغنفروشى فعالیت مىکرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکرىع اموال و وجوهى را که مىخواستند به امام تحویل دهند، به او مىرساندند و او آنها را در ظرفها و مشکهاى روغن قرار داده و به حضور امام مىرساند و این یکی راههایی بود که شیعیان با امام ارتباط پیدا میکردند.
- 4- حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه یاران خاص خود
یکى دیگر از موضعگیریهاى امام عسکرىع حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود و با مطالعه در زندگانى آن حضرت، این مطلب بخوبى آشکار مىشود که گاهى برخى از یاران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شکوه مىکردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مىساخت و گاه حتى پیش از آنکه اظهار کنند، امام مشکل آنان را برطرف مىکرد. این اقدام امام مانع از آن مىشد که آنان زیر فشار مالى، جذب دستگاه حکومت ستمگر عباسى شوند. - در این زمینه مىتوان به این نمونه اشاره نمود: «ابوهاشم جعفرى» مىگوید: از نظر مالى در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامهاى به امام عسکرىع بنویسم، ولى خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتى که وارد منزل شدم، امام صد دینار براى من فرستاد و طى نامهاى نوشت: هر وقت احتیاج داشتى، خجالت نکش، و پروا مکن، و از ما بخواه که به خواست خدا به مقصود خود مىرسى.
- 5- تقویت و توجیه سیاسى رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات
یکی از مهمترین فعالیتهاى سیاسى امام عسکرىع تقویت سیاسى رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهاى مبارزات سیاسى، در جهت حمایت از آرمانهاى بلند اهلبیت: بود واز آنجا که شخصیتهاى بزرگ شیعه در فشار بیشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر یک از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمایى مىکرد و روحیه آنان را بالا مىبرد تا میزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستیها فزونى یابد و بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعى و سیاسى و وظایف دینى خود را بخوبى انجام دهند.
نمونة دیگر در این زمینه نامهاى است که امام به «على بن حسین بن بابویه قمى»، یکى از فقهاى بزرگ شیعه نوشته است. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیهها و رهنمودهاى لازم، چنین یادآورى مىکند: صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبرص فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان کسى که پیامبرص بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پُر خواهد ساخت، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. اى بزرگمرد و مورد اعتماد من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسى از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار مىدهد. فرجام نیکو، تنها از آن پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد! - 6- استفادة گسترده از آگاهى غیبى براى جلب منکران امامت و دلگرمى شیعیان
بر اساس عقیدة شیعیان، امامان در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبى برخوردار مییاشد و در مواردى که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگیرد، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مىکنند. - پیشگوییها و گزارشهاى غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشکیل مىدهد، اما مطالعه در زندگانى امام عسکرى چنین به نظر مىرسد که آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار مىساخته است.
بر اساس تحقیق یکى از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرىع، «قطب راوندى» در کتاب «خرائج» جمعاً چهل مورد، «سید بحرانى» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حرّ عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحارالانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند و این، بخوبى روشنگر فزونى بروز کرامات و گزارشهاى غیبى از ناحیه آن حضرت مىباشد. به نظر مىرسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود که امام یازدهم و پدرش امام هادىع در آن زندگى مىکردند؛ زیرا از وقتى که امام هادىع از سر اجبار به سامراء منتقل گردید بشدت تحت مراقبت و کنترل بود، از اینرو امکان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدى قرار مىداد. - به همین جهت کار معرفى امام عسکرى (ع) به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههاى پایانى عمر امام هادىع صورت گرفت، به طورى که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسکرى» آگاهى نداشتند. گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بىتاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسکرى، در زمان حیات امام هادىع بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادىع احترام مىکردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مىکرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مىنمود.
پس از شهادت حضرت هادىع گروهى از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکرىع پرداختند. - این عوامل دست به دست هم داده و موجب شک و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مىآمدند و برخى دیگر در این زمینه با امام مکاتبه مىکردند. این تزلزلها و تردیدها به حدى بود که امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت: «هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند... » امام براى زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مىشد پردههاى حجاب را کنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوههاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
- 7