سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام حسن عسکری (ع)

  • امام حسن عسکری (ع)

  • امام حسن عسکری (ع)انتشارات > کتاب‌همشهری  - یازدهمین پیشوای شیعیان جهان امام حسن عسکرى (ع) در روز ربیع‏الاخر سال 232 هجری یعنی نزدیک به دو قرن و نیم پس از هجرت جدش رسول الله (ص) به مدینه؛ در این شهر مقدس پا به عرصه حیات گذاشتند
  • درحالی که عباسیان به اسم اسلام بر  مسلمانان حکومت کرده و  ظلم‏ها بر امت اسلام  روا می‏داشتند.
    علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه می‏فرماید: مشهور آن است که روز ولادت امام حسن عسکرى (ع) جمعه هشتم ربیع‏الثانی در شهر مقدس مدینه بوده است. نام مادر آن  امام گرامی را حدیثه، سوسن و سلیل گفته‌اند، او در نهایت پارسایی و تقوی بوده و از بانوان عارفه و صالحه‏ای بود و چنان لایق  شده بود تا حجّت حق را در دامان خود پرورش دهد. در وصف وی گفته‏اند؛ هنگامی که در موطن خود بود بسیار محترم و پس از شهادت فرزندش امام حسن عسکرى ع پناه و دادرس شیعیان بود. این بانوی پرهیزکار در سفر امام عسکری  به سامراء در کنار آن حضرت بود و در همان جا نیز از دنیا رفت.
    آن حضرت دارای القاب و کنیه های زیادی بودند که معرفترین آنها  عسکری است و چون امام حسن عسکرى (ع) در سامرا در محله‏ای نظامی به نام عسکر سکونت داشت آن حضرت را عسکری نامیدند.
    یکی دیگر از القاب آن حضرت ابن الرضا می‏باشد اسم شریف آن بزرگوار حسن، کنیه‏اش ابومحمد، القابش: الزکی، الصامت، الهادی، الرفیق، النقی و العسکری است
  • دوران  امامت
  • دوران امام حسن  عسکرى (ع) همانند اجداد مطهرشان شاهد جنگ‏ها و ناملایمات جهان اسلام بود که نتیجة حکومت  غاصبان از جمله عباسیان بوده است.
    دورة امامت آن حضرت مقارن با قدرت ظاهری دولت عباسی بود و در این دوران خلفای  عباسی به دلیل جایگاه والای ایشان از معاشرت آن حضرت با دیگر افراد  جلوگیری می‏کردند.
  • دوران امامت امام حسن عسکرى عبا سه تن از خلفای  عباسی به نام‏های  معتز بالله؛ مهتدی، و معتمد  مقارن گردید. در این میان معتز بیشتر از دیگران نسبت به امام حسن عسکری کینه می ورزید  و دستور  قتل آن حضرت را صادر کرد،  اما امام با علم امامت خود فرمودند که  این واقعه روی نمی‏دهد  و تنها سه روز بعد معتز از خلافت عزل  شد و به قتل  رسید. بطور کلی  دوران  عمر  شریف امام حسن عسکری  به سه دوره تقسیم می‏گردد: دورة اول  به مدت 12 سال  که زندگی آن حضرت  در مدینه گذشت،  دورة دوم  10 سال قبل از امامت که در سامراء بودند ودورة سوم 6 سال  دورة امامت ایشان.
    از جمله مسائل دوران امامت حسن عسکرى ع  این بود که  از طرف خلفای  عباسی اموال  شیعیان به دست افرادی  می‏افتاد  که دشمن آل‏محمد بودند تا بدینوسیله  نهضت‏های  شیعه  تقویت نشوند و خلفاى عباسى از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت‏ به ‏امامان دریغ نمى‏کردند.
  • این فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسکرىع در سامراء به اوج خود رسید و شدت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامراء) مى‏زیستند، با عمر کوتاهى به شهادت رسیدند یعنی امام جوادع در سن 25 سالگى، امام هادىع در سن 41 سالگى و امام عسکرىع در سن 28 سالگى و این حاکى از شدت فشارها و صدمات رسیده از سوی حاکمان وقت بر آنها بود.
     ولى در این میان، فشارها و محدودیتهاى زمان امام حسن عسکرىع، به دو علت، از زمان دو پیشواى دیگر بیشتر بود  زیرا در زمان ایشان شیعه به یک قدرت عظیم در عراق و جهان اسلام تبدیل شده بود و همة مردم مى‏دانستند که این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حکومت هیچ‌یک از عباسیان را مشروع و قانونى نمى‏دانند، بلکه معتقد هستند امامت الهى در فرزندان علىع باقى است که در آن زمان شخصیت ممتاز خانوادة  رسول‏الله ص، امام حسن عسکرى (ع) بود
  • خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مى‏دانستند مهدى موعود که تار و مار کننده کلیة حکومتهاى خودکامه است، از نسل حضرت عسکرى  (ع)خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند. فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوق‏العاده شدید بود و از هر طرف وی را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. دربار عباسى به قدرى از امام وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه معتز امام را بازداشت و زندانى کرد و حتى به «سعید حاجب‏» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، ترکان، خود او را به هلاکت رساندند پس از او مهتدى‏ نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او شوریدند و وى را به قتل رساندند.

    «.... چون هرچه که دوران ائمه به دوره امام عصرع نزدیکتر مى‏شد کار بر آنها سخت‏تر مى‏گردید. از زمان «معتصِم» مرکز خلافت از بغداد به سامرّا منتقل شد. مدتى آنجا بود و سپس دو مرتبه به بغداد برگشت. علتش هم این بود که لشکریان معتصم خیلى به مردم ظلم مى‏کردند، و مردم شکایت کردند و ابتدا معتصم گوش نکرد ولى بالاخره هرطور بود راضى‏اش کردند و او براى اینکه سپاهیان از مردم دور باشند مرکز را به سامرّا منتقل کرد.
    امام عسکرى اجباراً در سامرّا به سرمى بردند، در محلى که به نام «العسکر» یا «العسکرى» نامیده مى‏شد، یعنى محلى که محل سپاهیان و درواقع پادگان بود؛ یعنى خانه‏اى که در آن زندگى مى‏کردند برایشان انتخاب شده بود که مخصوصاً در پادگان باشند و تحت نظر.
  • ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند (پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند که از دنیا رفتند) و دورة‏ امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادى نداشتند، اگر هم احیانا رفت وآمدهایى مى‏شد.
    امام عسکرىع به جلالت و هیبت و رُواء به اصطلاح، ممتاز بودند یعنى اساساً عظمت و هیبت و جلالت در قیافه ایشان به نحوى بود که هرکس که ایشان را ملاقات مى‏کرد تحت تأثیر آن سیما قرار مى‏گرفت قبل از اینکه سخن بگویند و او از علم ایشان چیزى بفهمد. وقتى که سخن مى‏گفتند و دریاى موّاجى شروع مى‏کرد به سخن گفتن، دیگر تکلیفش روشن است. در بسیارى از حکایات و روایات این قضیه کاملاٌ مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اینکه ایشان را سخت تحت تعقیب داشتند و گاهى به زندان مى‏بردند وقتى که با حضرت روبرو مى‏شدند وضع عجیبى داشتند، نمى‏توانستند در مقابل ایشان خضوع نکنند...
    علت عمده این که اینقدر امام شدید تحت نظر بود این بود که این مطلب شایع بود و مى‏دانستند که مهدى امت از صُلب این وجود مقدس ظهور مى‏کند. همان کارى که فرعون با بنى‌اسرائیل مى‏کرد که چون شنیده بود کسى از بنى‌اسرائیل متولد مى‏شود که زوال مُلک فرعون و فرعونیها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى‌اسرائیل را مى‏کشت و فقط دخترها را زنده نگه مى‏داشت و زنهایى را مأمور کرده بود بروند در خانه‏هاى بنى‌اسرائیل و ببینند کدام زن حامله است و هر زنى را که حامله بود تحت نظر بگیرند، عین این کار را دستگاه خلافت با امام عسکرىع انجام مى‏داد.
  • چه خوب مى‏گوید مولوى:
    حمله بردى سوى دربندان غیب      تا ببنـدى راه بر مـردان غیب‏
  •  این احمق فکر نمى‏کرد که اگر این خبر راست است مگر تو مى‏توانى جلوى امر الهى را بگیرى؟! هرچند وقت یک بار مى‏فرستادند به خانه حضرت به تفتیش، مخصوصاً وقتى که امام از دنیا رفت، چون گاهى مى‏شنیدند که حضرت مهدى متولد شده‏اند.
  • راجع به ولادت ایشان هم داستان را همه شنیده‏اید که خداى متعال ولادت این وجود مقدس را مخفى کرد و در حین ولادت کمتر کسى متوجه شد. ایشان شش ساله بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند. در دوران کودکى، شیعیان خاص از هرجا که مى‏آمدند حضرت ایشان را به آنها ارائه مى‏دادند، ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما این خبر بالاخره پیچیده بود که پسرى براى حسن بن على عسکرى متولد شده است و او را مخفى مى‏کنند. گاهى مى‏فرستادند به خانه حضرت که این بچه را به خیال خود پیدا کنند و بکشند و از بین ببرند، ولى کارى که خدا مى‏خواهد مگر بنده مى‏تواند بر ضد آن عمل کند؟! یعنى وقتى قضاى حتمى الهى در یک جا باشد دیگر بشر نمى‏تواند کارى در آنجا بکند. بعد از وفات حضرت و نیز مقارن با وفات حضرت، مأمورین ریختند خانه امام را تفتیش کامل کردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند که تمام زنها، کنیز و غیرکنیز را تحت نظر بگیرند، ببینند آیا حامله‏اى وجود دارد یا نه؟
  • یکى از کنیزان را احتمال دادند که حامله باشد. او را بردند تا یک سال نگاه داشتند، بعد فهمیدند که اشتباه کرده‏اند و چنین قضیه‏اى نبوده است.
  • وجود مقدس امام عسکرى مادرى دارد به نام «حُدَیْث» که به لقب «جدّه» معروف است. چون جدّه حضرت حجّت (عجّل اللَّه تعالى فرجه) بودند ایشان را «جدّه» مى‏گفته‏اند. زنهاى دیگرى هم در تاریخ هستند که به اعتبار اینکه شهرتشان به اعتبار نوه‏شان است اینها را «جدّه» مى‏گویند... این زن بزرگوار به نام «جدّه» معروف شد. ولى تنها جدّه بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیتى دارد که نوشته‏اند... بعد از امام عسکرى مفزع الشیعه بود یعنى ملجأ شیعه این زن بزرگوار بود. قهراً در آن وقت ـ چون امام عسکرى بیست و هشت ساله بوده‏اند که از دنیا رفته‏اند، على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب کنیم ـ زنى بین پنجاه و شصت بوده است. اینقدر زن‏ باجلالت و باکمالى بوده است که شیعه هر مشکلى برایش پیش مى‏آمد به این زن عرضه مى‏داشت.
    مردى مى‏گوید به خدمت عمّه امام عسکرى حکیمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ایشان صحبت کردم راجع به عقاید و اعتقادات مسأله امامت و غیره. ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به امام عسکرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست که الآن مستور و مخفى است. گفتم حال که ایشان مخفى هستند اگر ما مشکلى داشته باشیم به چه کسى رجوع کنیم؟ گفت به جدّه رجوع کنید. گفتم: عجب! آقا از دنیا رفت و به یک زن وصیّت کرد؟! فرمود: امام عسکرى همان کار را کرد که حسین بن على کرد.
  • حضرت امام حسین وصىّ واقعى‏اش و وصىّ او در باطن على بن الحسین بود ولى مگر بسیارى از وصایاى خودش را در ظاهر به خواهرش زینب سلام اللَّه علیها نکرد؟ عین این کار را حسن بن على العسکرى کرد. وصىّ او در باطن این فرزندى است که مخفى است ولى در ظاهر که نمى‏شد بگوید وصىّ من اوست. در ظاهر وصىّ خودش را این زن باجلالت قرار داده است....»
  • ابعاد فعالیت امام عسکرى (ع)
  • امام عسکرى، با وجود همة این فشارها و کنترلها و مراقبتهاى بى‏وقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و علمى در جهت‏ حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامى انجام مى‏داد که مى‏توان آنها را بدین‏گونه خلاصه کرد:
  • 1- کوشش‌هاى علمى در دفاع از آیین اسلام و رد اشکالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشة صحیح اسلامى و تربیت شاگردان متعهد و عالِم.
    گاهى چنان مشکلات و تنگناهایى براى مسلمانان پیش مى‏آمد که جز آن حضرت کسى از عهدة حل آنها برنمى‏آمد. امام در این‏گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با تدبیری فوق‏العاده، بن‏بست را مى‏شکست و مشکل را حل مى‏کرد. براى این مطلب مى‏توان یک نمونه را ذکر کرد:
  • یک سال در سامراء قحطى سختى پیش آمد. «معتمد»، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به‏ مصلا رفتند و دست‏ به دعا برداشتند، ولى باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق‏»، بزرگ اسقفان مسیحى، همراه راهبان به صحرا رفت. یکى از راهبان هر وقت دست‏ خود را به سوى آسمان بلند مى‏کرد بارانى درشت فرو مى‏بارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد و آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیارى از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را که زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند! امام فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سه‏شنبه به صحرا بروند.
    خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمى‏خواهند، چون به قدر کافى باران آمده است، بنابراین به صحرا رفتن چه فایده‏اى دارد؟ امام فرمود: براى آنکه ان‌شاءالله تعالى شک و شبهه را برطرف سازم.
  • خلیفه فرمان داد پیشواى مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکرىع نیز در میان جمعیت عظیمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان براى طلب باران دست‏ بسوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینى را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست ‏بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوانی از استخوانهاى آدمى یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه‏اى پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن! راهب این بار نیز دست‏ به آسمان برداشت، اما ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید: این استخوان چیست؟ امام فرمود: این استخوان پیامبرى از پیامبران الهى است که از قبور برخى پیامبران برداشته‏اند و استخوان هیچ پیامبرى ظاهر نمى‏گردد جز آنکه باران نازل‏ مى‏شود. خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام مى‏فرماید.
  • این حادثه باعث ‏شد که امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومى بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده کرده و آزادى یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد.
  • 2- ایجاد شبکة ارتباطى با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین و اعزام نمایندگان و ارسال پیامها
  • در زمان امام حسن عسکرىع تشیع در مناطق مختلف و شهرهاى متعدد گسترش و شیعیان در نقاط فراوانى تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، مدائن، خراسان، یمن، رى، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره از پایگاههاى شیعیان بشمار مى‏رفتند و در میان این مناطق، به دلائلى، سامراء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژه‏اى برخوردار بود. گستردگى و پراکندگى مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ایجاب مى‏کرد تا پیوند شیعیان را با حوزة امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوى دیگر برقرار سازد، و از این رهگذر، آنان را از نظر دینى و سیاسى رهبرى و سازماندهى کند.
  • این نیاز، از زمان امام نهم احساس مى‏شد و شبکة ارتباطى وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مى‏شد.این برنامه در زمان امام عسکرىع نیز تعقیب گردید و به گواهى اسناد و شواهد تاریخى، امام نمایندگانى از میان چهره‏هاى درخشان و شخصیتهاى برجستة شیعیان، برگزیده و در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همة مناطق زیر نظر داشت از میان این نمایندگان، مى‏توان از «ابراهیم بن عبده‏»، نمایندة امام در «نیشابور»، یاد کرد.
  • 3- فعالیتهاى سرى سیاسى با وجود تمامى کنترلها و مراقبتهاى حکومت عباسى
    امام عسکرىع به‏رغم تمامى محدودیتها و کنترلهایى که از طرف دستگاه خلافت ‏به عمل مى‏آمد، یک سلسله فعالیتهاى سرى سیاسى را رهبرى مى‏کرد که با گزینش شیوه‏هاى بسیار ظریف پنهانکارى، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور مى‏ماند. در این زمینه نمونه‏هاى فراوانى به چشم مى‏خورد که یک مورد آن را به جهت اهمیت مطرح می‏شود:
  • 1- «عثمان بن سعید عمرى‏» که از نزدیکترین و صمیمى‏ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن‌فروشى فعالیت مى‏کرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکرىع اموال و وجوهى را که مى‏خواستند به امام تحویل دهند، به او مى‏رساندند و او آنها را در ظرفها و مشکهاى روغن قرار داده و به حضور امام مى‏رساند و این یکی راههایی  بود که  شیعیان با امام ارتباط پیدا می‏کردند.
  • 4- حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه یاران خاص خود
    یکى دیگر از موضعگیری‏هاى امام عسکرىع حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود و با مطالعه در زندگانى آن حضرت، این مطلب بخوبى آشکار مى‏شود که گاهى برخى از یاران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شکوه مى‏کردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مى‏ساخت و گاه حتى پیش از آنکه اظهار کنند، امام مشکل آنان را برطرف مى‏کرد. این اقدام امام مانع از آن مى‏شد که آنان زیر فشار مالى، جذب دستگاه حکومت‏ ستمگر عباسى شوند.
  • در این زمینه مى‏توان به این نمونه اشاره نمود: «ابوهاشم جعفرى‏»  مى‏گوید: از نظر مالى در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامه‏اى به امام عسکرىع بنویسم، ولى خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتى که وارد منزل شدم، امام صد دینار براى من فرستاد و طى نامه‏اى نوشت: هر وقت احتیاج داشتى، خجالت نکش، و پروا مکن، و از ما بخواه که به خواست‏ خدا به مقصود خود مى‏رسى.
  • 5- تقویت و توجیه سیاسى رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات
    یکی از مهمترین  فعالیتهاى سیاسى امام عسکرىع تقویت سیاسى رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهاى مبارزات سیاسى، در جهت‏ حمایت از آرمانهاى بلند اهل‏بیت:  بود واز آنجا که شخصیتهاى بزرگ شیعه در فشار بیشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر یک از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمایى مى‏کرد و روحیه آنان را بالا مى‏برد تا میزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستیها فزونى یابد و بتوانند مسئولیت ‏بزرگ اجتماعى و سیاسى و وظایف دینى خود را بخوبى انجام دهند.
    نمونة دیگر در این زمینه نامه‏اى است که امام به «على بن حسین بن بابویه قمى‏»، یکى از فقهاى بزرگ شیعه نوشته است. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیه‏ها و رهنمودهاى لازم، چنین یادآورى مى‏کند: صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبرص فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود؛ همان کسى که پیامبرص بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پُر خواهد ساخت، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. اى بزرگمرد و مورد اعتماد من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسى از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار مى‏دهد. فرجام نیکو، تنها از آن پرهیزگاران است. سلام و رحمت‏ خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد!
  • 6- استفادة گسترده از آگاهى غیبى براى جلب منکران امامت و دلگرمى شیعیان
     بر اساس عقیدة شیعیان، امامان در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبى ‏برخوردار می‌یاشد و در مواردى که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى‏گیرد، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مى‏کنند.
  • پیشگوییها و گزارشهاى غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشکیل مى‏دهد، اما مطالعه در زندگانى امام عسکرى چنین به نظر مى‏رسد که آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار مى‏ساخته است.
    بر اساس تحقیق یکى از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرىع، «قطب راوندى‏» در کتاب «خرائج‏» جمعاً چهل مورد، «سید بحرانى‏» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حرّ عاملى‏» در «اثبات الهداة‏» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى‏» در «بحارالانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کرده‏اند و این، بخوبى روشنگر فزونى بروز کرامات و گزارشهاى غیبى از ناحیه آن حضرت مى‏باشد. به نظر مى‏رسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود که امام یازدهم و پدرش امام هادىع در آن زندگى مى‏کردند؛ زیرا از وقتى که امام هادىع از سر اجبار به سامراء منتقل گردید بشدت تحت مراقبت و کنترل بود، از این‏رو امکان معرفى فرزندش «حسن‏» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى‏داد.
  • به همین جهت کار معرفى امام عسکرى (ع) به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههاى پایانى عمر امام هادىع صورت گرفت،  به طورى که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان‏ از امامت‏ حضرت «حسن عسکرى‏» آگاهى نداشتند.  گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بى‏تاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على‏»، برادر حضرت عسکرى، در زمان حیات امام هادىع بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادىع احترام مى‏کردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مى‏کرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مى‏نمود.
    پس از شهادت حضرت هادىع گروهى از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه‏»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افکار از امامت ‏حضرت عسکرىع پرداختند.
  • این عوامل دست ‏به دست هم داده و موجب شک و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مى‏آمدند  و برخى دیگر در این زمینه با امام مکاتبه مى‏کردند. این تزلزلها و تردیدها به حدى بود که امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت: «هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده‏اند... » امام براى زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مى‏شد پرده‏هاى حجاب را کنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه‏هاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
  • 7